سلام به تویی که یک روزی یک جایی نشستی و داری این نوشته رو میخونی. اگه دوست داشتی بهم پیام بده تا گپی بزنیم.
آقا محسن تو توییتر نوشته بود کمالگراها نمیتونن بلاگ داشته باشن. در پاسخ به یکی از پاسخهایی که اومده بود دقیقترش کرده بود و گفته بود حداکثر یه پیام افتتاحیه میذارن D: و خب راست میگفت. و منم یکی از همونام. حتی بهش فکر کرده بودم که یه بار اینجا دربارهٔ کمالگرایی بنویسم ولی خب فکر کنم کمالگرایی مانع شد.
البته راستش رو بخوای به اینجا زیاد سر میزدم این مدت. کلی نوشتهٔ منتشر نکرده هم نوشتم که حکم همون روزنگاری رو داشتن که اسم اینجاست. و چقدر این روزها بالا و پایین داشت. بارها و بارها با خودم مرور کردمشون. شاید یه موقع دربارشون نوشتم. بعضیاشون پر از شوق بودن، پر از امیدواری، پر از خواستن. بعضیاشون رو غم گرفته بود، ناامیدی، خستگی.
راستش رو بخوای این روزها از دستهٔ دومن. مدتی هست که اینطوریه. همین که دارم مینویسم شاید نشونش بده؛ چون نگاه که میکنم تو اون روزهای نسبتا خوشحال خیلی کم نوشتم. اما دوست دارم از این به بعد بیشتر بنویسم. فکر نکنم حرفهای خاص یا مفیدی داشته باشم، فقط سعی میکنم صادقانه بنویسم.
اسم این نوشته رو هم همینطوری گذاشتم. منظورم این بود که این موقعی که دارم مینویسم یه نقطه از زمانه صرفا. مناسبت یا ویژگی خاصی نداره.
یک نقطه
بدون دیدگاه