روزنگار

نوشته‌های من

رایانش

بدون دیدگاه

خبر خوب این که نشریهٔ دانشکده، رایانش، قراره دوباره شروع به کار کنه. به همین بهانه ازم خواستن چند خطی دربارهٔ رایانش بنویسم که حاصلش شد متن زیر 🙂

تازه چند روز از ورودم به دانشکده می‌گذشت که توجهم به دفترچه‌های کوچکی که روی تخته‌ای چوبی در کنار اتاق فعلی رایانش بودند جلب شد. رویش نوشته بود: «دیرنامهٔ رایانش، چند نامه از آینده از طرف ورودی‌های گذشته». بازش کردم و شروع به خواندن کردم. در هر صفحه یک یا چند جمله از طرف نویسنده‌ای بی‌نام در جایی از دنیا خطاب به منی که حالا پا جای پای او گذاشته بودم نوشته شده بود. یادم هست از خواندنش حسابی ذوق کردم و در دلم پدیدآورنده‌هایش را تحسین کردم. این شد آغاز آشنایی من با جایی به نام رایانش، نشریهٔ دانشکده.

اما دیرنامه آخرین خروجی دورهٔ پیشین رایانش بود و بعد از ورود من به دانشگاه دیگر خبری از رایانش نبود. تا روزی که جمعی از بچه‌های دانشکده برای دوباره زنده کردن نشریهٔ دانشکده در اتاقی دور هم جمع شدیم. و از آن روز به بعد بود که بسیاری از خاطرات شیرین من از حضور در دانشکده رقم خورد. قشنگ ترین اتفاق در رایانش برای من پرداختن به مسائل مهم زندگی دانشجویی خودمان بود و گفتگوهایی که چه در دل جلسات و چه در قالب یک شماره از نشریه شکل می‌گرفتند. هر بار موضوعی اساسی را با هم به بحث می‌گذاشتیم و در دل همین بحث‌ها از همدیگر می‌آموختیم. گاهی به نقد دانشکده می‌پرداختیم، گاهی سوزنی به فرهنگ دانشجویی خودمان می‌زدیم و گاهی از گذر پرونده‌های شماره‌های رایانش به دنبال پاسخ سوالات مهم زندگی خودمان می‌گشتیم. ایده‌های تازه می‌زدیم و ضمن آزمون و خطا راه‌های مختلفی را تجربه می‌کردیم.

در رایانش هم‌دانشکده‌هایی را شناختم که دلسوز، باسواد و خلاق بودند و دوستانی پیدا کردم که برایم بسیار ارزشمندند و از فعالیت در کنارشان همواره لذت بردم و آموختم. رقم خوردن چنین تجربه‌ای را در پدید آوردن رایانشی سرزنده‌تر از همیشه برای دانشجوهای تازه‌نفس دانشکده هم آرزو می‌کنم 🙂



دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.